جدول جو
جدول جو

معنی فرآیند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فرآیند کردن
لمعالجةً
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرآیند کردن
Process
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرآیند کردن
traiter
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فرآیند کردن
przetwarzać
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
فرآیند کردن
処理する
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فرآیند کردن
обрабатывать
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به روسی
فرآیند کردن
bearbeiten
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
فرآیند کردن
عمل کرنا
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به اردو
فرآیند کردن
প্রক্রিয়া করা
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
فرآیند کردن
ประมวลผล
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
فرآیند کردن
kusindika
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فرآیند کردن
işlemek
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فرآیند کردن
处理
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به چینی
فرآیند کردن
обробляти
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فرآیند کردن
לעבד
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به عبری
فرآیند کردن
processar
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فرآیند کردن
memproses
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فرآیند کردن
प्रक्रिया करना
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به هندی
فرآیند کردن
verwerken
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
فرآیند کردن
processare
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فرآیند کردن
procesar
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فرآیند کردن
처리하다
تصویری از فرآیند کردن
تصویر فرآیند کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ دَ)
فریاد کشیدن. فریاد برآوردن:
ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو
ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد.
مسعودسعد.
جهان را سوخت از فریاد کردن
بزاری دوستان را یاد کردن.
نظامی.
گهی دل را بنفرین یاد کردی
ز دل چون بیدلان فریاد کردی.
نظامی.
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس.
سعدی.
زن بیخرد بر در و بام کوی
همی کردفریاد و می گفت شوی.
سعدی.
گر تضرع کنی وگر فریاد
دزد زر بازپس نخواهد داد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فریاد کردن
تصویر فریاد کردن
بانگ زدن برای یاری خواستن و اجرای عدالت
فرهنگ لغت هوشیار